سید حسین اخوان بهابادی
ارسال نظر وبررسی توسط داوران
[ همه پیام ها ] پیام های سيد حسين اخوان بهابادي (83 مورد)
  سوره بقرة آیه 127 - عشق بازی با گفتن إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
خداوند دعا و گفتگو را می شنود و مانعی بر شنیدن وجود ندارد اولین شرط اجابت، دریافت پیام است. بلاتشبیه، فردی که کلاً کر و ناشنوا است صحبت با او فایده ای ندارد این که به خداوند هم خطاب می شود که تو شنوا هستی در واقع، فرد به خود هم نهیب می زند که با کسی حرف می زنی ویا از او درخواست می کنی که حرف و دعای ترا می شنود و این که کسی شنوای انسان باشد می تواند با او درد دل کند و آرامش کسب کند بلاتشبیه، گاهی دیده می شود بین انسانها، وقتی فردی با فردی دیگر حرف می زند حتی بدون هیچ واکنشی از طرف مقابل، فرد احساس سبکی و راحتی می کند اما خداوند متعال علاوه بر شنوا بودن دانا و علیم هم است علاوه بر دریافت پیام، درک پیام هم مهم است. بلاتشبیه، صحبت یک ایرانی با یک ژاپنی را در نظر بگیرید هر چند که این ژاپنی صداها را می شنود اما متوجه معنا و مفهوم پیام نمی شود او در واقع شنوای نادان است خداوند علاوه بر شنیدن دعا و گفتگو می داند که چه گفته می شود و تا چه اندازه دارای صدق و صفا است و احاطه همه جانبه به پیام و فرستنده پیام دارد. گاهی دیده می شود دعا و گفتگو با خداوند از روی تمسخر یا خودنمایی و غیره است واکنش خداوند هم از روی دانایی و علیم بودن است و بهترین انتخاب ها و تصمیم ها گرفته می شود.این قانون کلی است که هر چه دانایی بیشتر باشد تصمیم های بهتر هم گرفته می‌شود. گاهی بهترین انتخاب این است که درخواست بنده رد شود و جایگزینی بهتر نصیب او گردد و این که به خداوند هم خطاب می شود که تو علیم هستی در واقع به خود گفته می شود که با کسی حرف می زنی ویا از او درخواست می کنی که به اخلاص حرف و دعای تو اگاه است و بهترین انتخاب ها و تصمیم ها را برای تو اتخاذ می کند.
ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! [ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﺍ ] ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﭙﺬﻳﺮ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺷﻨﻮﺍ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﻳﻲ،
گاهی انسان با خداوند متعال حرف می زند، درخواستی می کند اما در پی این حرف، واقعا، آن اعتقاد بزرگ را ندارد که خداوند صحبت او را می شنود و یا برمبنای دانایی و علیم بودن خود رفتار می کند در واقع ، فرد هربار که خداوند متعال را بر اسامی خاصی چون سمیع و علیم خطاب می کند آن باور که با چنین خداوندی روبرو هستی در رفتار و نحوه رفتار با خداوند متعال می تواند تاثیر زیادی بگذارد. تو می شنوی دعایم را، تو می دانی من چقدر به آن نیاز دارم، تو می توانی مرا در این شرایط کمک کنی و با دانایی خودت دستگیری کنی.
می بینیم دو پیامبر عظیم الشان ابراهیم و اسماعیل با آن که به شنوایی و علیم بودن خداوند متعال از پیش اگاه بودند و هستند اما باز در دعای خود بر بروزرسانی باورهای خود اقدام می کنند و عشق بازی را نشان می دهند حرف های عاشق گویا تکراری است اما همین حرف هاست که حرارت عشق و عاشقی را همچنان افزایش می دهد.
  سوره بقرة آیه 52 - پس از بخشش ، تشکر کنید
اگر کسی از خطای شما گذشت و شما را بخشید از او تشکر کنید. این کار، مورد پسند خداوند است.
  سوره غافر آیه 27 - رفتار در پی رفتار
در آیه‌ی قبل، فرعون خطاب به گروهی (گویا مشاورینش) گفت: بگذارید من موسی را بکشم و گویی از سر تمسخر اینچنین ادامه داد که موسی هم خدایش را بخواند تا مانع کشتن من شود در این آیه حضرت موسی علیه السلام هم، خدا را خواند و از او کمک گرفت. کمک حضرت موسی علیه السلام از نوع پناه بردن بود. ایشان همان کاری که فرعون گفته بود و آن درخواست و خواندن خداوند بود انجام دادند فرعون گفت، بخوان و دعا کن، و حضرت موسی علیه السلام گویی گفتند، بله می خوانم و دعا می کنم اما این جا حضرت موسی علیه السلام به فرعون این نکته را متذکر می شوند اینکه تو می گویی موسی خدایش را بخواند اینجور هم نیست بلکه موسی هم خدای خویش و هم خدای شما را می خواند و اگر تو قائل به وجود پروردگار نباشی این انکار، حقیقت را عوض نمی کند لذا من پروردگارم و پروردگار شما را که یکی است می خوانم و به او پناه می برم از کسی که متکبر است و علی رغم مشاهده معجزات و دلایل روشن براحتی حاضر است یک فرد را بکشد فردی که به بروز حساب ایمان ندارد چراکه قطعا کسی که منکر پروردگار است چنین کسی به روز حساب و کتاب باور ندارد.می بینیم که نحوه بیان و رفتار حضرت موسی علیه السلام متناسب با عملکرد فرعون است هر چند که واقعاً متکبر و خود بزرگ بینی که به باوری به حساب و کتاب ندارد شر آن هم بیشتر و خطرناک تر است مانند دونالد ترامپ، متکبری که شرش همه کشورهای دنیا را درگیر کرده است. نکته زیبایی در این آیه هست که بحث از «لا یؤمن بیوم الحساب» است شاید عده ای به جهان دیگر اعتقاد داشته باشند اما جهانی که مثلاً حضرت مسیح، شفاعت گنهکاران را می کند و آنان وارد بهشت می شوند یا خداوند را بزرگتر از آن می بینند که آنها را عذاب کند هرچند که از هر ظلمی که توانستند فروگذار نکرده اند این گونه افراد شاید اعتقاد به بزرگی خداوند داشته باشند اما اعتقادی به حساب و کتاب و حکیم بودن خدا ندارند لذا برای آن ها یکسان است ظلم و عدالت، لذا شر آنها می تواند بزرگتر باشد.
[ همه نکته ها ] نکته های سيد حسين اخوان بهابادي (11 مورد)
  سوره غافر آیه 3 - چرا ابتدا«غَافِرِ الذَّنبِ »و سپس «قَابِلِ التَّوْبِ»
سوالی مطرح شد که از سایت پاسخگو مورد پرسش قرار گرفت، سوال و پاسخ ارائه شده چنین است:
مگر نه اینکه، خداوند ابتدا توبه را قبول می کند و سپس گناه را می آمرزد پس چرا در این آیه ابتدا«غَافِرِ الذَّنبِ »و سپس «قَابِلِ التَّوْبِ» آمده است؟
در تفسیر المیزان، مرحوم علامه توضیحی بیان کرده اند که می توان در پاسخ به سوال شما این توضیح را مد نظر قرار داد. ایشان می فرمایند که:
« رفتار خدا با بندگان گنهکار را افاده مى‌کند و آن این است که ایشان را مى‌آمرزد، چیزى که هست گاهى با توبه، و گاهى بدون توبه و با شفاعت.»(۱)
بنابراین، مغفرت و آمرزش گناه، عام تر از قبول توبه است زیرا آمرزش، گاه بدون توبه(و با شفاعت) هم محقق می شود و از این منظر، می تواند عام تر باشد و ابتدا ذکر شود.

پی نوشت:
۱. طباطبایی، ترجمه المیزان، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم ۱۳۷۴، ج۱۷، ص۴۶۰
  سوره غافر آیه 26 - فرعون، موسی، مومن آل فرعون
سه آیه 26 و 27 و 28 از این سوره غافر با «وَقَالَ» شروع می‌شود. در ادامه ی «وَقَالَ» در آیه 26 گوینده ی کلام، فرعون، در آیه 27 گوینده‌ی کلام، موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) و در آیه 28 گوینده‌ی کلام، رجل مومن من آل فرعون آمده است.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ
ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: «ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﻣﻮﺳﻲ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻜﺸﻢ ﻭ ﺍﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺧﺪﺍﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﻧﺠﺎﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﺪ! ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻣﻲ‌ﺗﺮﺳﻢ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺩﻳﻨﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺑﺪﻫﺪ ﻳﺎ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﻓﺘﻨﻪ ﺑﻜﺸﺎﻧﺪ.» (٢٦،غافر)
وَقَالَ مُوسَىٰ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ
ﻣﻮﺳﻲ ﮔﻔﺖ: «ﺍﺯ ﺷﺮّ ﻫﺮ ﻣﺘﻜﺒﺮی ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ‌ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺧﻮﺩم ﻭ ﺷﻤﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﻲ‌ﺑﺮم.» (٢٧،غافر)
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ، ﻣﺮﺩی ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺨﻔﻲ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ، ﮔﻔﺖ:
«ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮم ﺍﻳﻦ ﺑﻜﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: ’ﺻﺎﺣﺐ‌ﺍﺧﺘﻴﺎﺭم ﺧﺪﺍﺳﺖ‘، ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﺩﻟﻴﻞ‌ﻫﺎی ﺭﻭﺷﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟! ﮔﻴﺮم ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﺭﻭﻏﺶ ﺭﺳﻮﺍﻳﺶ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ، ﻟﺎﺍﻗﻞ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻲ‌ﺩﻫﺪ، ﺳﺮﺗﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺁﻳﺪ! ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ﺯﻳﺎﺩﻩ‌ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﻨﺰﻝ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻧﻤﻲ‌ﺭﺳﺎﻧﺪ. (٢٨،غافر) 
در ضمن، در این آیه اخیر جالب است می گوید رجلی گفت آیا می خواهید رجلی را بکشید که رجل اول معرفی می‌شود مومن آل فرعون است که ایمانش را مخفی کرده است و رجل دوم هم اشاره به حضرت موسی علیه السلام دارد که جرم او این است که می گوید پروردگار من الله است در حالی که ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﺩﻟﻴﻞ‌ﻫﺎی ﺭﻭﺷﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. این گونه آوردن دو کلمه یکسان و توضیح درباره آنها به زیبایی بیان می پردازد همچنان که در بالا هم به این نحوه بیان اشاره شد.
  سوره غافر آیه 40 - صحبت مومن آل فرعون است؟
سوالی پیش آمد که آیا این آیه ی چهلم، گفته ی مومن آل فرعون در ادامه صحبت او است یا این آیه ، جداگانه است و خطاب خداوند به مردم است و دیگر از زبان مومن آل فرعون نیست؟ که از سایت پاسخگو مورد پرسش قرار گرفت و اینگونه انها جواب دادند که:
«بر اساس منابع تفسیری(۱) و با توجه به سیاق آیات، آیه ۴۰ سوره غافر همچنان ادامه سخنان مؤمن آل فرعون است و از زبان او بیان می‌شود. مؤمن آل فرعون در چند مرحله قوم خود را نصیحت کرد و آیه ۴۰ بخشی از هشدار او درباره عدالت الهی و پاداش و جزاست.
پی نوشت:
۱. ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴ش، ج‏۱۷، ص ۵۰۵؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ش، ج‏۲۰، ص ۱۰۷.»
خب، حالا به ترجمه آیه دقت کنید:
«هر که کار بد کند جز به مقدار آن مجازات نمی شود ، و هر که عمل شایسته کند ، مرد باشد یا زن ، در حالی که مؤمن باشد ، چنین کسانی به بهشت درآمده ، در آنجا بی حساب روزی داده شوند.»
از آنجا که پیام این آیه به گونه ای است که نمی توان گفت تنها از زبان مومن آل فرعون صادر شده بلکه خاطر نشان می کند که این فرد، موضوع را از شخص دیگری دریافت کرده و پر واضح است که مومن آل فرعون تحت صحبت های حضرت موسی به او ایمان آورده و مومن گردیده و به احتمال قوی به توصیه ی ایشان هم ایمان خود را در برهه ای کتمان کرده است و اینکه در ابتدا، حضرت موسی(علیه السلام) برنامه تبلیغی مخفیانه‌ای هم در دستور کار خود قرار داده بودند.خلاصه اینکه مومن و ایمان با معرفت بدست می آید و لازمه افزایش معرفت و شناخت، تبلیغ است.
[ همه سوال ها ] سوال های سيد حسين اخوان بهابادي (33 مورد)
  سوره انعام آیه 74 - حکمت آمدن اسم
حکمت آمدن اسم پدر یا عموی حضرت ابراهیم علیه السلام چیست؟
  سوره صافات آیه 36 - تارکو یا تارکوا
با توجه به اینکه تارکوا در اصل تارکون بوده و چون مضاف واقع شده است نون خود را ازدست داده است اما سوال، علت آمدن الف بعد از تارکو چیست؟
  سوره اسراء آیه 62 - معنی کَ در أَرَأَیْتَکَ
آیا کلمه ی أَرَأَیْتَکَ را می‌توان این گونه (آیا دیدی خودت را) معنی کرد؟
[ همه ترجمه ها ] ترجمه های سيد حسين اخوان بهابادي (10 مورد)
  سوره فصلت آیه 3 -
کتابی که آیاتش شرح و تفصیل داده شده، قرآنی به زبان عربی که برای گروهی که اهل شناخت و آگاهی اند تدوین شده است.
  سوره طور آیه 6 -
قسم به دریای آتش‌گرفته(ﻣﻮﺍﺩّ ﻣﺬﺍﺏّ ﻭ ﺟﻮﺷﺎﻥ ﻗﻌﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺩﺭﻳﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ است و گاهی مقداری ﺍﺯ آن به بیرون راه می یابد.)
  سوره غافر آیه 9 -
و آنان را از بدیها حفظ کن، و هر که را از بدیها حفظ کنی در آن روز، قطعاً او را مشمول رحمت خود ساخته ای و این است موفقیت بزرگ .
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های سيد حسين اخوان بهابادي (4 مورد)
  سوره مزمل آیه 2 - برگرفته از تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قمّى ره نقل نموده که خداوند پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله را امر فرموده به برخاستن از خواب براى تهجّد و نماز شب و قرائت قرآن و عبادت خدا و مناجات با قاضى الحاجات و امثال آن مگر در مقدار کمى از شب بر حسب آنچه‌ عادت است در میان مردم که شب را بیشتر بخواب می گذرانند و آن نیمى از شب است یا قدرى از نیم کمتر یا قدرى از آن زیادتر که حق دارد بخوابد چنانچه در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از قلیل، نصف است که میتواند کم کند از قلیل، قلیل را یا زیاد کند بر قلیل، قلیل را و قمّى ره هم قریب به این معنى را نقل نموده و بنابراین نصف، در (قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا*نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً* أَوْ زِدْ عَلَیْهِ.....) بدل قلیل است نه، بدل لیل که بعضى از مفسّرین گفته‌اند.
  سوره مزمل آیه 1 - برگرفته از تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قمّى ره نقل نموده که خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله است که جامه خود را بخود مى‌پیچید و می خوابید و گفته شده این در ابتدا بعثت بوده که هنوز آنحضرت ابلاغ وحى نفرموده بود و بعدا مخاطب به یا ایّها النّبى و الرّسول گردید .
  سوره مزمل آیه 2 - برگرفته از تفسیراطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُم‌ِ اللَّیل‌َ إِلاّ قَلِیلاً
قیام‌ ‌در‌ لیل‌ ‌برای‌ تهجد و نماز شب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ پیغمبر واجب‌ ‌بود‌ چنانچه‌ میفرماید: وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ عَسی‌ أَن‌ یَبعَثَک‌َ رَبُّک‌َ مَقاماً مَحمُوداً اسراء آیه 81 و ‌برای‌ مناجات‌ و استغفار ‌که‌ میفرماید: کانُوا قَلِیلًا مِن‌َ اللَّیل‌ِ ما یَهجَعُون‌َ وَ بِالأَسحارِ هُم‌ یَستَغفِرُون‌َ ذاریات‌ آیه 17 و 18. و مراد از إِلّا قَلِیلًا اینکه‌ قلیلی‌ ‌از‌ شب‌ ‌را‌ ‌برای‌ نوم‌ و استراحت‌ قرار بده‌ چنانچه‌ ‌در‌ آیه مذکوره‌ اشاره‌ دارد ‌که‌ خداوند مدح‌ میفرماید متقین‌ ‌را‌ ‌که‌ قلیلی‌ ‌از‌ شب‌ ‌را‌ استراحت‌ می کنند و بخواب‌ می روند ‌که‌ معنای‌ یهجعون‌ ‌است‌.
[ همه لغت ها ] لغت های سيد حسين اخوان بهابادي (124 مورد)
  سوره فصلت آیه 9 -
أَئِنَّکُمْ : آیا واقعاً شما
  سوره غافر آیه 45 -
ﻓَﻮَﻗَﺎﻩ : پس حفظ کرد او را
 توضيح : ﻓَﻮَﻗَﺎﻩ:  ﻓَ + ﻮَقَی + ﻩُ
ﻓَ : پس.
ﻮَقَی : حفظ کرد.
ﻩُ : او.
  سوره غافر آیه 9 -
قِهِمْ : محفوظ و مصونشان فرما
 توضيح : وَ قِهِمْ: وَ + قِهِمْ.
قِهِمْ: به دورشان دار. محفوظ و مصونشان فرما. واژه ( قِ ) فعل امر ماده ( وقی ) است.
[ همه اﻋﺮاب ها ] اﻋﺮاب های سيد حسين اخوان بهابادي (9 مورد)
  سوره نمل آیه 25 -
«أَلاّ»فراهم آمده است از «أَنْ» ناصبه(حرف نصب) و «لا» نافیه(حرف نفی)
  سوره نور آیه 27 - پایگاه جامع قرآنی نور
تَسْتَأْنِسُوا:فعل مضارع منصوب بأن مضمرة وجوبا بعد حتى و علامة نصبه حذف النون
 توضيح : فعل مضارع بعد از عوامل نصب، منصوب می‌شود.
عوامل نصب عبارت‌اند از: اَن، لَن، کَی، اِذَن
– اَن: یکی از حروفِ مصدری است که فعل مضارعی که بعد از آن قرار می‌گیرد، به مصدرش تأویل می‌رود (به مصدر بازمی‌گردد).
مانند: «اَنْ تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم» صَوْمُکُم خَیرٌ لَکُم
فعل مضارع بعد از یکسری کلمات، به‌وسیله‌ «اَن» مقدره منصوب می‌شود. مانند «حَتّی» : «یا ایها الذین امنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا»(نور، ۲۷)، (حَتّی اَنْ تستانسوا)
حذف نون در کلمه‌ی تستانسون بخاطر «اَن» مقدره یا «اَن» مضمره که در آیه وجود ندارد اما در تقدیرش آمده است و حذف نون، نشانه‌ی نصب است.
در ضمن اِضْمار  در لغت‌ به‌ معنی‌ پوشاندن‌ و پنهان‌ داشتن‌ است‌، اما در اصطلاح، کلمه یا جمله مقدّر را اضمار گویند. البته باید گفت؛ اصل در کلام عدم اضمار (عدم تقدیر) است و تقدیر گرفتن چیزی در کلام بدون قرینه خلاف ظاهر می‌باشد.
مثل: ﴿وَسْئَلِ الْقَرْیَةَ﴾، از شهر سؤال کن»، که کلمه «اهل» در تقدیر است و در اصل این گونه می‌باشد: «و اسئل اهل القریة؛ از اهل شهر سؤال کن»
  سوره توبة آیه 129 - قرآن آی نور
فَإِنْ‌: الفاء حرف عطف ان حرف شرط جازم.
تَوَلَّوْا: فعل مضارع فعل الشرط مجزوم و علامة جزمه حذف النون و الواو ضمیر متصل مبنی على السکون فی محل رفع فاعل و الالف فارقة.
فَقُلْ‌: الفاء واقعة فی جواب الشرط قل فعل أمر مبنی على السکون و الفاعل ضمیر مستتر فیه وجوبا تقدیره أنت و جملة (قل) فی محل جزم جواب الشرط مقترن بالفاء.
حَسْبِیَ‌: مبتدأ مرفوع و علامة رفعه الضمة المقدرة على ما قبل الیاء منع من ظهورها اشتغال المحل بالحرکة المناسبة و الیاء ضمیر متصل مبنی على الکسر فی محل جر مضاف الیه.
اَللّٰهُ‌: لفظ الجلالة خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة و جملة حسبی اللّه فی محل نصب مقول القول.
لاٰ: نافیة للجنس.
إِلٰهَ‌: اسم لا مبنی على الفتح فی محل نصب و الخبر محذوف تقدیره موجود.
إِلاّٰ: حرف استثناء ملغى.
هُوَ: ضمیر منفصل مبنی على الفتح فی محل رفع بدل من الضمیر المستکن و جملة (لا إله إلا هو) فی محل نصب حال. فی الخبر (موجود) أو بدل من محل (لا) مع اسمها.
عَلَیْهِ‌: جار و مجرور متعلقان بتوکلت.
تَوَکَّلْتُ‌: فعل ماض مبنی على السکون لاتصاله بتاء الضمیر المتحرک و التاء ضمیر متصل مبنی على الضم فی محل رفع فاعل.
وَ هُوَ: الواو حرف عطف هو ضمیر منفصل مبنی على الفتح فی محل رفع مبتدأ.
رَبُّ‌: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة و هو مضاف.
اَلْعَرْشِ‌: مضاف الیه مجرور و علامة جره الکسرة الظاهرة.
اَلْعَظِیمِ‌: صفة للعرش مجرورة و علامة جرها الکسرة الظاهرة.
[ همه صرف ها ] صرف های سيد حسين اخوان بهابادي (36 مورد)
  سوره غافر آیه 9 -
قِ در اصل تَقِی بوده، براى ساختن امر حاضر، باید حرف مضارعه‌ی حذف شده و حرف آخر هم ساکن شود. حرف آخر آن، یاء حرف عله است که طبق قاعده‌ی حذف حرف عله در هنگام جزم حذف می شود.
توضیح بیشتر درباره قاعده بالا:
در مضارع معتل ناقص، حرف عله در هنگام جزم (وقتی فعل با /لم/ و ادوات جزم دیگر بیاید یا فعل امر باشد) حذف می‌شود یا به عبارتی در امر و مضارع مجزوم فعل های ناقص در صیغه های بدون ضمیر بارز حرف عله حذف می شود.
تَقِی ← قِی ← قِ (نگهدار)
سوال، اصلأ فعل تَقِی از کجا آمده است؟
تَقِی صیغه هفتم از فعل یَقی است که در ادامه، چهارده صیغه آن صرف می شود:
یَقی (نگه می دارد) یَقِیَانِ یَقُونَ تَقِی تَقِیَانِ یَقیِنَ تَقِی تَقِیَانِ تَقُونَ تَقِینَ تَقِیَانِ تَقِینَ أَقِی نَقِی
سوال، آیا شکل اولیه فعل یَقی همین بوده یا تغییر کرده است؟
قبل از پرداختن به این سوال باید گفت این فعل، فعل  لفیف است یعنی از سه حرف اصلی، دو حرف آن حرف عله است فعل وَقی حرف یاء آن مشمول قواعد فعل معتل ناقص می شود و حرف واو آن مشمول قواعد فعل معتل مثال می شود.
توضیح بیشتر:
لفیف، کلمه اى است که در حروف اصلى آن، دو حرف عله باشد و بر دو قسم است: مقرون، مفروق.
مقرون، آن است که دو حرف علّه درکنار هم باشند؛ مانند: طَوَى (پیچاند).
مفروق، آن است که دو حرف علّه از هم جدا باشند؛ مانند: وَقَى (نگه داشت).
لفیف مقرون، مانند ناقص صرف می‌شود; زیرا در لفیف مقرون فرض می‌شود که عین الفعل، حرف علّه نیست.
اما صرف لفیف مفروق،‌ هم با رعایت قواعد مثال امکان‌پذیر است و هم با رعایت قواعد ناقص; زیرا لفیف مفروق، هم مثال است و هم ناقص.
خب، یَقِی در اصل یَوْقِىُ بوده که ابتدا طبق قاعده‌ی زیر، واو آن حذف شده است:
فعل معتل مثال در زمان مضارع شامل قاعده اعلال حذف می‌شود یا به عبارتی، در فعل معتل مثال واوی مانند یَوْقِىُ حرف واو در اثر اضافه شدن پیشوند به ابتدای فعل، ساکن شده و سپس حذف می‌شود و به  یَقِیُ تبدیل می‌گردد.
یَوْقِیُ ← یَقِیُ، و یَقِیُ هم طبق قاعده‌ی زیر، ضمه‌ی آخرش حذف شده است:
واو مضموم ماقبل مضموم و نیز یاء مضموم ماقبل مکسور، اگر در آخر مضارعِ ناقص قرار گیرند، ضمه‌ی آنها حذف می‌شود.
یَقِیُ ← یَقِی.
سوال، آیا فعل امر قِ در وَقِهِمُ( تشکیل شده از واو ربط ،فعل قِ، و ضمیر هُم) با فعل تَقِ در آیه مبارکه زیر از یک خانواده هستند؟
وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(آیه‌ی٩ سوره مبارکه غافر)
ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ، ﺍﺯ ﺳﺨﺘﻲ‌ﻫﺎی ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺣﻔﻈﺸﺎﻥ ﻛﻦ. ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺪی‌ﻫﺎ ﺣﻔﻈﺸﺎﻥ ﻛﻨﻲ، ﺣﺴﺎﺑﻲ ﻟﻄﻒ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍی ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ!
تَقِ در اصل همان تَقِی صیغه هفتم از فعل یَقی است. تَقِی بعلت شرطی شدن مجزوم شده و طبق قاعده‌ی اعلال که توضیح داده شد حرف عله آن حذف گردیده فقط حرف مضارعه آن سرجای خودش هست چون در ساخت فعل امر نیاز به حذف آن بود.
مَن(در آیه بالا):اسم شرط.
تَقِ:فعل شرط، علامت جزم حذف حرف عله.

 توضيح : وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ ( از آیه ی7 سوره مبارکه غافر )
و آنان را از عذاب دوزخ مصون و محفوظ فرما.
  سوره فجر آیه 8 -
لَمْ یُخْلَقْ: فعل مضارع مبنی مجهول مجزوم.
 توضيح : یادسپاری آسانتر در امر ساخت مجهول در عربی:
ابتدا قاعده کلی بیان می شود و سپس برای یادسپاری آسانتر به طرح سوالاتی پرداخته می‌شود و در ادامه به پاسخ و ارائه راهکارهایی برای یادسپاری آسانتر می پردازیم.
قاعده کلی:
ماضی :‌عین الفعل را کسره می دهیم -- حروف متحرک ماقبل را مضموم می کنیم .
مضارع : عین الفعل را فتحه می دهیم – فقط حرف مضارعه را مضموم می کنیم.
سوالات و پاسخ ها:
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، عین الفعل را کسره داد و درباره فعل مضارع باید فتحه داد؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید عین الفعل فعل ماضی را کسره و عین الفعل فعل مضارع را فتحه داد که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا دو روش پیشنهاد می شود:
با توجه به اینکه عین الفعل فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مجرد می تواند مفتوح، مکسور و یا مضموم باشد (منظور از فعل ماضی و مضارع، صیغه‌ی اول آنهاست) به سراغ فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مزید می رویم تمام افعال ماضی ثلاثی مزید(در هشت باب آن)، عین الفعل آنها مفتوح است و از هشت فعل مضارع ثلاثی مزید، شش تا آنها عین الفعل آنها حالت کسره دارد  پس می توان اینگونه گفت نماد ماضی این است که عین الفعل آن فتح دارد و نماد مضارع این است که عین الفعل آن کسره دارد حال برای ساخت فعل مجهول حرکت عین الفعل را برعکس می کنیم یعنی عین الفعل ماضی معلوم چون فتحه دارد آن را کسره می دهیم و عین الفعل مضارع معلوم چون کسره دارد آن را فتحه می دهیم بهرحال باید فرقی بین فعل معلوم و مجهول باشد و شاید و شاید دلیل این کار هم همین بوده که من شخصاً بی خبرم اما روش دیگر استفاده از اولین صیغه ی فعل ذَهَبَ است(فعلی که معمولا برای آموزش صرف فعل ماضی در عربی از آن استفاده می شود) چون عین الفعل معلوم آن فتحه دارد پس عین الفعل تمام افعال مجهول ماضی باید مخالف آن یعنی کسره شود و چون کسره برای مجهول ماضی استفاده شد پس حرکت عین الفعل مجهول مضارع باید مخالف آن یعنی فتحه شود.
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در ابتدای فعل ماضی و مضارع از حرکت مضموم  استفاده شود؟(ویژگی مشترک در امر مجهول کردن فعل)
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید از چنین قاعده ای پیروی کنیم که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا  یک روش پیشنهاد می شود:
این موضوع که از ضمه در ابتدای فعل مجهول استفاده می شود می توان چنین در نظر گرفت که فعل معلوم از آن جایی که همیشه فاعل دارد و إعراب آن مرفوع است بعلت این که در امر مجهول کردن، فاعل حذف می شود و مفعول، نایب فاعل می‌شود جهت احترام قائل شدن برای فاعلی که حذف شده باید دو کار صورت گیرد اول اینکه نایب فاعل یا همان مفعول سابق حق ندارد با حرکت خودش یعنی فتحه بیاید بلکه باید حرکت ضمه بگیرد و دوم اینکه نماد فاعل که ضمه بود باید در ابتدای فعل هم قرار گیرد به عبارتی، اول فعل و آخر نایب فاعل ضمه ای می شود که این نشان از فقدان فاعل است اما بحث سوال دوم که چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم می توان گفت که قاعده، در اصل اینگونه بوده که فقط حرف ماضیه و حرف مضارعه باید مضموم شوند و از آن جایی که حرف ماضیه نداریم گفتند چکار کنیم، چکار نکنیم، گفتند گور پدر ضرر، هر حرکت متحرک قبل از عین الفعل را در فعل ماضی ضمه دهید و این شد داستان ساخت مجهول.
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ (از آیه‌ی ۴۴ سوره عنکبوت)ﺧﺪﺍ ﺁﺳﻤﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ‌ ﺣﻜﻤﺖ ﺁﻓﺮﻳﺪ.
خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا (از آیه‌ی ٢٨ سوره نساء) انسان ضعیفﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ است.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ (از آیه‌ی ۸ سوره فجر)
ﺑﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺜﻠﺶ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺩﻳﮕﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
نکته: البته باید بدانیم که در بعضی از افعال اجوف، فعل مجهولی می بینیم که در ابتدای کلمه آن، حرکت ضمه وجود ندارد و در واقع حرکت کسره آمده است که این بخاطر قواعد اینگونه افعال است بطور مثال، فعل قِیل که از فعل قال بوجود آمده است یک فعل مجهول است.
وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (از آیه‌ی ۷۵ سوره زمر)
و گفته می شود: ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺭﺏّ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ.
  سوره نساء آیه 28 -
خُلِقَ: فعل مجهول
 توضيح : یادسپاری آسانتر در امر ساخت مجهول در عربی:
ابتدا قاعده کلی بیان می شود و سپس برای یادسپاری آسانتر به طرح سوالاتی پرداخته می‌شود و در ادامه به پاسخ و ارائه راهکارهایی برای یادسپاری آسانتر می پردازیم.
قاعده کلی:
ماضی :‌عین الفعل را کسره می دهیم -- حروف متحرک ماقبل را مضموم می کنیم .
مضارع : عین الفعل را فتحه می دهیم – فقط حرف مضارعه را مضموم می کنیم.
سوالات و پاسخ ها:
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، عین الفعل را کسره داد و درباره فعل مضارع باید فتحه داد؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید عین الفعل فعل ماضی را کسره و عین الفعل فعل مضارع را فتحه داد که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا دو روش پیشنهاد می شود:
با توجه به اینکه عین الفعل فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مجرد می تواند مفتوح، مکسور و یا مضموم باشد (منظور از فعل ماضی و مضارع، صیغه‌ی اول آنهاست) به سراغ فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مزید می رویم تمام افعال ماضی ثلاثی مزید(در هشت باب آن)، عین الفعل آنها مفتوح است و از هشت فعل مضارع ثلاثی مزید، شش تا آنها عین الفعل آنها حالت کسره دارد  پس می توان اینگونه گفت نماد ماضی این است که عین الفعل آن فتح دارد و نماد مضارع این است که عین الفعل آن کسره دارد حال برای ساخت فعل مجهول حرکت عین الفعل را برعکس می کنیم یعنی عین الفعل ماضی معلوم چون فتحه دارد آن را کسره می دهیم و عین الفعل مضارع معلوم چون کسره دارد آن را فتحه می دهیم بهرحال باید فرقی بین فعل معلوم و مجهول باشد و شاید و شاید دلیل این کار هم همین بوده که من شخصاً بی خبرم اما روش دیگر استفاده از اولین صیغه ی فعل ذَهَبَ است(فعلی که معمولا برای آموزش صرف فعل ماضی در عربی از آن استفاده می شود) چون عین الفعل معلوم آن فتحه دارد پس عین الفعل تمام افعال مجهول ماضی باید مخالف آن یعنی کسره شود و چون کسره برای مجهول ماضی استفاده شد پس حرکت عین الفعل مجهول مضارع باید مخالف آن یعنی فتحه شود.
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در ابتدای فعل ماضی و مضارع از حرکت مضموم  استفاده شود؟(ویژگی مشترک در امر مجهول کردن فعل)
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید از چنین قاعده ای پیروی کنیم که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا  یک روش پیشنهاد می شود:
این موضوع که از ضمه در ابتدای فعل مجهول استفاده می شود می توان چنین در نظر گرفت که فعل معلوم از آن جایی که همیشه فاعل دارد و إعراب آن مرفوع است بعلت این که در امر مجهول کردن، فاعل حذف می شود و مفعول، نایب فاعل می‌شود جهت احترام قائل شدن برای فاعلی که حذف شده باید دو کار صورت گیرد اول اینکه نایب فاعل یا همان مفعول سابق حق ندارد با حرکت خودش یعنی فتحه بیاید بلکه باید حرکت ضمه بگیرد و دوم اینکه نماد فاعل که ضمه بود باید در ابتدای فعل هم قرار گیرد به عبارتی، اول فعل و آخر نایب فاعل ضمه ای می شود که این نشان از فقدان فاعل است اما بحث سوال دوم که چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم می توان گفت که قاعده، در اصل اینگونه بوده که فقط حرف ماضیه و حرف مضارعه باید مضموم شوند و از آن جایی که حرف ماضیه نداریم گفتند چکار کنیم، چکار نکنیم، گفتند گور پدر ضرر، هر حرکت متحرک قبل از عین الفعل را در فعل ماضی ضمه دهید و این شد داستان ساخت مجهول.
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ (از آیه‌ی ۴۴ سوره عنکبوت)ﺧﺪﺍ ﺁﺳﻤﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ‌ ﺣﻜﻤﺖ ﺁﻓﺮﻳﺪ.
خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا (از آیه‌ی ٢٨ سوره نساء) انسان ضعیفﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ است.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ (از آیه‌ی ۸ سوره فجر)
ﺑﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺜﻠﺶ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺩﻳﮕﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
نکته: البته باید بدانیم که در بعضی از افعال اجوف، فعل مجهولی می بینیم که در ابتدای کلمه آن، حرکت ضمه وجود ندارد و در واقع حرکت کسره آمده است که این بخاطر قواعد اینگونه افعال است بطور مثال، فعل قِیل که از فعل قال بوجود آمده است یک فعل مجهول است.
وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (از آیه‌ی ۷۵ سوره زمر)
و گفته می شود: ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺭﺏّ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ.